مرگ با ما تا ابد همراه نيست
مرگ جز يک وقفه ي کوتاه نيست
مرگ يعني لغزش پاي حياط
مرگ يعني زندگي در خاطرات
دوست دارم منقرض گردد تنم
روح باشد دکمه ي پيراهنم
عشق اينجا طعم عفيون ميدهد
بوي صدها استکان خون ميدهد
عشق ما اندازه يک آه بود
اين قصيده انقدر کوتاه بود
من نگاهم سرد و باران خورده شد
او تبسم برلبش، پژمرده شد
ناگهان لرزيد دست کينه ام
زخم هق هق، باز شد در سينه ام
عين بغض سرد دلگيران شدم
از خداحافظ مگو، ويران شدم
” متن آهنگ عاشق از سياوش قميشي “
تو عاشق نبودي که درد دل عاشقا رو بفهمي
تو بارون نموندي که دلگيريه اين هوارو بفهمي
تو گريه نکردي براي کسي تا بدوني چي ميگم
دلت تنگ نبوده ميخندي تا از حس دلتنگي ميگم
تو تنها نموندي که حال دل بيقرارو بفهمي
عزيزت نرفته که تشويش سوت قطارو بفهمي
تو از دست ندادي بفهمي چيه ترس از دست دادن
جاي من نبودي بدوني چيه فرق بين تو و من
تو هيچوقت نرفتي لب جاده تا انتظارو بفهمي
پريشون نبودي که نگذشتن لحظه هارو بفهمي
تو اوني که رفته چي ميدوني از غصه جاي خالي
من اونم که مونده چي ميدونم از قصه بي خيالي
ترانه سرا: معصومه رضايي زاده
روزيکه ميخواستيم از هم جداشيم و قرار بود براي آخرين بار همديگرو ببينيم ، يه جمله اي بهم گفت که هنوز نميدونم منظورش تهديد بود ، يه جور نفرين بود يا نميدونم.
به هر حال، بهم گفت: " مگر اينکه تو خواب منو ببيني"
ديشب که براي چندمين بار خوابش رو ديدم، يه دنيا حظ بردم،
انقدر خوب و کيف کردني بود که دلم نميخواست بيدارشم.
صبح بلند شدم ، ياد جمله اي که گفته بود افتادم ، ميگم اين شايد قشنگترين آرزويي باشه که آدم ميتونه در حق يه نفر براش داشته باشه.
آره.!!! ، آرزو
کاش دوباره تو خواب ببينمت
پنجره اتاق مرا که بازکني
يه پهنه وسيع
به رنگ سبز
پر از شبدرهاي شبنم زده
پر از آبي آسمان
پر از آدمهاي شاد و بي دغدغه
پر از هياهوي زندگي
نه ، هيچکدام اينها نيست
پنجره اتاق مرا که باز کني
يه خيابان شلوغ
آدمهاي عجول و شتاب زده
آسماني غبارآلود پر از دود
پر از صداهاي گوش خراش
.
.
.
.
پنجره اتاقم را ميبندم
صدايي به گوشم ميرسد:
"آزادي به از بند، چه با لبخند چه بي لبخند"
مثل هميشه
مسعود فردمنش و فقط اميد واهي
لبخند ميزنم و در سکوتم غرق ميشوم.
درباره این سایت